برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است ۰۳۵
رواق / Ravaq - Un pódcast de فرزآن
غزل نمره ۰۳۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان برو به کار خود ای واعظ اين چه فريادست مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست ميان او که خدا آفريده است از هيچ دقيقهايست که هيچ آفريده نگشادست به کام تا نرساند مرا لبش چون نای نصيحت همه عالم به گوش من بادست گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست اسير عشق (بند) تو از هر دو عالم آزادست اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی اساس هستی من زان خراب آبادست دلا منال ز بيداد و جور يار که يار تو را نصیب همین کرد و این از آن دادستتو را نصيب همين داد و اين تو را دادست (نور عثمانیه)برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ کز اين فسانه و افسون مرا بسی يادستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations